برای تعطیلات آخر هفته تصمیم گرفته بودیم بریم سرعین اردبیل از مدتها قبل مامان بزرگ جون و امیر علی با هم در مورد این سفر صحبت می کردند امیرعلی هم که اولین بار وقتی شیرخوار بود به سرعین رفته بود خیلی مشتاق بود تا به آبگرم آنجا برود مامان بزرگ بهش گفت هواش خیلی سرده چون کوهستانیه اما آب داغ از چشمه بیرون میاد و عسل و سرشیر و خامه اونجا فراونه امیرعلی کلی برای مسافرت برنامه ریزی کرده بود یک چادر مسافرتی که در مسافرت کیش خریده بود و خیلی هم با هاش سرگرم میشد را هم قرار بود بیاره تا وقتی به اردبیل رفتیم داخلش لباس عوض کنه مامان جونم هم دو روز مرخصی نوشت و همه چمدون به دست منتظر اومدن باباجون از ته...